|
|
دلخورم... . . . . .
.
. البته جیگر و قلوه هم اگه باشه میخورم ....
فکر کردی ناراحتم؟؟ نه بابا نگران نباشید من کلا ادم شادیم.
ﻣﻮﺭﺩ ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ ؛
یارو میخوﺍﺳﺘﻪ ﻣﮕﺲ ﺭﻭی ﺻﻔﺤﻪﯼ
ﻣﺎﻧﯿﺘﻮﺭشو ﺑﺎ ﻣﻮﺱ ﺍﻧﺘﻘﺎﻝ ﺑﺪﻩ ﺗﻮ ﺳﻄﻞ ﺁﺷﻐﺎل ﮐﺎﻣﭙﯿﻮتر!..
:: موضوعات مرتبط:
جوک های توپ ,
خبر های پر بیننده ,
,
:: برچسبها:
جوک جدید 15 تیر 96 جوک اصفهانی جوک خنده دار ادم زرنگ ,
:: بازدید از این مطلب : 532
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : جمعه 21 تير 1396 |
نظرات ()
|
|
تاریخ انتشار : دو شنبه 22 خرداد 1396 |
نظرات ()
|
|
تاریخ انتشار : سه شنبه 26 ارديبهشت 1396 |
نظرات ()
|
|
تاریخ انتشار : سه شنبه 15 فروردين 1396 |
نظرات ()
|
|
عکس خنده داره دیش ماهواره
عکس خنده داره دیش ماهواره
:: موضوعات مرتبط:
خبر های پر بیننده ,
,
:: برچسبها:
عکس خنده داره دیش ماهواره ,
:: بازدید از این مطلب : 883
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : پنج شنبه 26 آذر 1394 |
نظرات ()
|
|
تاریخ انتشار : جمعه 22 آبان 1394 |
نظرات ()
|
|
این قضیه جالب توی مشهد اتفاق افتاده:
راننده تاکسی بدون مسافر داشته میرفته،یهو کنار خیابون یه مسافر مرد با قیافه ی مذهبی میبینه کنار میزنه سوارش میکنه و مسافر صندلی جلو میشینه.
یه دقیقه بعد مسافر از راننده تاکسی میپرسه:آقا منو میشناسی؟
راننده میگه: نه
چند متر جلوتر راننده واسه یه مسافر خانوم که دست تکون میده نگه میداره و خانومه عقب میشینه.
مرد مسافر دوباره از راننده میپرسه منو میشناسی؟
راننده میگه: نه شما ؟
مسافر مرد میگه: من عزرائیلم
راننده میگه: برو بابا اُسکول گیر آوردی !!!
یهو خانومه از عقب به راننده میگه: ببخشید آقا شما دارین با کی حرف میزنین؟
راننده تا اینو میشنوه ترمز میزنه از ترس فرار میکنه!!!
بعد زن و مرده با هم ماشینو میدزدن.
ب افتخار ایرونیا که تو دزدی دست همه دنیا رو از پشت بستین!!
وطنم پاره تنم...
:: موضوعات مرتبط:
خبر های پر بیننده ,
,
:: برچسبها:
این قضیه جالب توی مشهد اتفاق افتاده ,
:: بازدید از این مطلب : 841
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : شنبه 20 تير 1394 |
نظرات ()
|
|
عمو سبزی فروش و امپراتور آلمان
داستانی که در زیر نقل میشود مربوط به دانشجویان ایرانی است که در دوران سلطنت ((احمد شاه قاجار)) برای تحصیل به آلمان رفته بودن : (( ما هشت دانشجوی ایرانی بودیم که زمان احمد شاه در آلمان تحصیل میکردیم. روزی رئیس دانشگاه به ما اعلام کرد که همه دانشجویان خارجی باید از مقابل امپراتور آلمان رژه بروند و سرود ملی کشور خودشان را بخوانند. ما بهانه آوردیم که عده ما کم است. گفت : اهمیتی ندارد. از برخی کشور ها فقط یکیدانشجو در این جا تحصیل میکند و همان یک نفر، پرچم کشور خورد را حمل خواهد کرد، وسرود ملی خود را خواهد خواند. چاره ای نداشتیم . همه ایرانی ها دور هم جع شدیم وگفتیم ما که سرود ملی نداریم، واگر هم داشته باشیم،آن را حفظ نیستیم . پس چه باید رد ؟ وقت ه نیست که از ایران واز کسی بپرسیم!! به راستی عزا گرفته بودیم که مشکل را چگونه حل کنیم.یکی از دوستان گفت: این ها که فارسی نمیدانند.چطور است شعر و آهنگی را سر هم بکنیم و بخوانیم و بگوییم همین سرود ملی ماست، کسی نیست که سرود ملی مارا بداند واعتراض کنید. اشعار مختلفی که از سعدی و حافظ میدانستیم، باهم تبادل کردیم. اما این شعر ها اهنگین نبودند ونمیشد آن هارا به صورت سرود خواند. بلاخره من گفتم : بچه ها ، عمو سبزی فروش را همه بلدید؟ گفتند:آره. گفتم:همین آهنگین است، وهم ساده وکوتاه . بچه ها گفتند:اخر عموسبزی فروش که سرود نمیشو! گفتم: بچه ها گوش کنید! و خودم با صدای بلندو خیلی جدی شروع به خواندن کردم : عمو سبزی فروش .... بعله ...سبزی کم فروش.... بعله ... سبزی خوب داری؟... بعله... . فریاد شادی از بچه ها برخاست و شروع به تمرین کردیم . بیشتر تکیه شعر روی کلمه ((بعله))بود که همه با صدای بم و زیر میخواندیم.همه ی شعر را نمیدانستیم. با توافق همدیگر، ((سرود ملی)) به این صورت تدوین شد : عمو سبزی فروش! ... بعله ... سبزی کم فروش !... بعله ... سبزی خوب داری؟... بعله .... عمو سبزی فروش ! .... سیب کالک داری ؟ .... زالزالک داری ؟ ... بعله ... سبزیت باریکه ؟ ... بعله ... شبهات تاریکه ؟ ... بعله ... عمو سبزی فروش ! ... بعله.... این را چند بار تمرین کردیم . روز رژه با یونی فرم یک شکل و یک رنگ از مقابل امپراتور المان ،((عموسبزی فروش)) خوانان رژه رفتیم . پشت سر ما دانشجویان ایرلندی در حرکت بودند .از ((بعله)) گفتن ما همه به هیجان آمده بودند و ((بعله)) را با ما تکرار میکردند ، صدای ((بعله )) چنان در استادیوم طنین انداز شده بود که امپراتور هم با ما ابراز تفقد فرمودند و داستان به خیر گذشت . )) هنر نزد ایرانیان است و بس!!!
:: موضوعات مرتبط:
اخبار طنز ,
خبر های پر بیننده ,
,
:: برچسبها:
عمو سبزی فروش و امپراتور آلمان,سبزی کم فروش,عمو سبزی فروش, ,
:: بازدید از این مطلب : 927
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : جمعه 19 تير 1394 |
نظرات ()
|
|
دختری با ذهن زیبا..
ليزی ولاسكوئز (Lizzie Velasquez) زنی ۲۳ ساله است. شاید باور نکنید اما او هفت سال است که به عنوان یک سخنران انگیزشی فعالیت دارد. “زیبا باش، خودت باش” (Be Beautiful, Be You) نام اولین کتاب اوست، او در این کتاب در کنار خاطرههایش تلاش میکند انسانها را در عشق توانمند سازد و به آنها بیاموزد خودشان را همانطور که هستند بپذیرند. لیز یک بیماری بسیار نادر دارد که تنها ۲ نفر در جهان به این بیماری مبتلا هستند. او بدون بافت چربی به دنیا آمد. دلیل آن این است که بدن او در ساخت بافتهای چربی و ماهیچهای ناتوان است. این به این معنی است که بدن اين زن هرگز چربی ذخيره نمیکند، عضلهای نمیسازد و وزنی اضافه نمیکند. با این عملکرد بدن او قادر به ذخیره کردن انرژی نخواهد بود و مجبور است هر ۱۵ دقیقه غذا مصرف کند. هماکنون وزن او ۲۶ کیلوگرم است. بعد از انتشار فیلمی کوتاه از او در یوتیوب لقب “زشتترین زن جهان” را به خود گرفت. حتی عدهای بعد از مشاهدهی این ویدیو به او پیشنهاد خودکشی دادند! اما او باور داشت که میتواند کارهای شگفتانگیزی انجام دهد! او مشتاق بود خودش را به انسانهایی که به او خیره شده بودند معرفی کند. لیزی تصمیم گرفته بود چهار هدف را در زندگی خود محقق کند: ۱. خود را به عنوان یک سخنران توانمند در تشویق دیگران به پیشرفت و زندگی معرفی کند. ۲. تحصیلات عالی بیاموزد. ۳. تشکیل زندگی دهد و برای خود شغلی مناسب داشته باشد. حالا او در ۲۳ سالگی، هفت سال است كه بيش از ۲۰۰ كارگاه آموزشی در تشويق ديگران به چگونگی گذر از موانع برپا كرده است، در دانشگاه تكزاز يک پست كارشناسی ارشد در ارتباطات دارد، و دو كتاب نوشته است. او میگويد به جای نشستن و پاسخ به ترحم ديگران، به اين نتيجه رسيدم كه شروع به فعاليت كنم و بر مشکلات چيره شوم و به ديگران بياموزم.
:: موضوعات مرتبط:
خبر های پر بیننده ,
,
:: برچسبها:
دختری با ذهن زیبا ,
زیبا ترین دختر دنیا ,
:: بازدید از این مطلب : 1024
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : جمعه 19 تير 1394 |
نظرات ()
|
|
با کوچکترین مین یاب جهان آشنا شوید
«موش قهرمان» سالانه جان هزاران نفر از مردم را از مرگ و قطع عضو نجات میدهد!
وظیفه او این است که بمبها و مینهای روی زمین را ردیابی کند.
مجله مهر: یک گروه بلژیکی، مسئولیت آموزش موشهایی را بر عهده دارند که آنها را برای عملیات مینیابی در قاره آفریقا آماده می کنند. امری که تا سالها پیش برای آنها بیشتر شبیه به یک رویا بوده است. در واقع از سال ۱۹۹۷ موشهای آموزشدیده آنها، این توانایی را داشتند که در ۲۰ دقیقه، ۲۰۰ متر مربع را مینیابی کنند؛ در حالی که همین مساحت برای انسان به وسیله ردیاب، حدودا ۲۵ ساعت طول میکشد! آمارها نشان میدهد که این عملیات مینیابی توسط انسان، روزانه ۹ نفر تلفات در سال ۲۰۱۳ داشته است؛ اما تا به حال هیچکدام از این «موشهای قهرمان» در حین انجام وظیفه کشته نشدهاند؛ چرا که هر مین برای منفجر شدن حداقل به یک جسم ۵ کیلوگرمی احتیاج دارد؛ در حالی که وزن سنگینترین موشِ نرِ مینیاب از ۱.۵ کیلوگرم تجاوز نمیکند. این موشها با اینکه شغل دشواری دارند، در مقایسه با بقیه دوستانشان زندگی بهتری دارند. صاحبان این موشها از کرم ضدآفتاب برای آنها استفاده میکنند تا به سرطان پوست مبتلا نشوند. همچنین موشهای قهرمان از بهترین مواد خوراکی تغذیه میشوند. علاوه بر این، آنها بازنشستگی هم دارند. موشهایی که میلی به کار کردن نداشته یا پیر و ازکارافتاده باشند، بقیه عمر را به استراحت میپردازند!
:: موضوعات مرتبط:
خبر های پر بیننده ,
,
:: برچسبها:
با کوچکترین مین یاب جهان آشنا شوید ,
:: بازدید از این مطلب : 1051
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : یک شنبه 17 خرداد 1394 |
نظرات ()
|
|
عکس مشهوری که هزینه بیمارستان یک پدر را تأمین کرد!
به گمانم کمتر کسی باشد که این عکس را ندیده باشد. این عکس در سال ۲۰۰۷ گرفته شده بود و خیلی زود در اینترنت همهگیر شد و تبدیل به سمبل اهتمام و تلاش برای موفقیت شد. فرنگیها اسم این پسر را گذاشتند Success Kid. روی همین عکس سخنان قصار و نقلقولهایی از افراد مشهور به کرات درج شده و در شبکههای اجتماعی و سایتها قرار داده شده است.
اما پدر همین پسر در سال ۲۰۰۶، دچار ناراحتی کلیوی شد و از سال ۲۰۰۹، به دنبال شدت یافتن ناراحتی، مجبور به دیالیز شد. پزشکان به او پیوند کلیه را پیشنهاد کردند، اما آنها توانایی مالی تأمین هزینه را که حدود ۷۵ هزار دلار در آمریکا میشد، نداشتند.
تا اینکه آنها صفحهای در سایت gofundme درست کردند و تقاضای کمک همگانی کردند و خوشبختانه در زمانی کوتاه نزدیک به صدهزار دلار کمک جمعآوری شد. سام الان ۸ ساله است، چه کسی فکرش را میکرد که یک ژست اتفاقی او در کنار دریا، روزی بتواند جان پدرش را نجات بدهد!
:: موضوعات مرتبط:
دانستنی های عمومی ,
خبر های پر بیننده ,
,
:: برچسبها:
عکس مشهوری که هزینه بیمارستان یک پدر را تأمین کرد ,
:: بازدید از این مطلب : 982
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : یک شنبه 17 خرداد 1394 |
نظرات ()
|
|
تاریخ انتشار : شنبه 26 ارديبهشت 1394 |
نظرات ()
|
|
چگونه گوشی تلفن همراه خود را سریع تر شارژ کنیم
حتما برایتان پیش آمده است که شارژ موبایلتان رو به اتمام باشد، و فقط زمان کمی برای شارژ مجدد آن وقت داشته باشید و باید زودتر حرکت کنید.
موبایل را به شارژ میزنید، و در حالی که عجله دارید چشم به نمایشگر باتری میدوزید تا کمی اضافه شود. ولی خودتان هم میدانید که زمان کافی برای شارژ ندارید…
در ادامه مطلب روش سریع تر شارژ شدن گوشی را آموزش خواهیم داد.
1. اولین کار این است که صفحه نمایش گوشی را هنگام شارژ روشن نکنید زیرا صفحه نمایش بیشترین مصرف باطری را دارد و باعث خواهد شد گوشی شما در زمان کم بیشترین شارژ باطری را دریافت کند.
2. دومین نکته ای که باید به آن توجه داشته باشید این است که تمامی برنامه های درحال اجرا را ببندید و مطمعن شوید که در پس زمینه برنامه ای در حال اجرا نداشته باشید.
3. یکی دیگر از عواملی که میتواند در شارژ سریعتر کمک زیادی کند، قرار دادن گوشی در حالتAirplane است. این حالت باعث میشود که تبادل اطلاعات بین گوشی و آنتن موبایل که یکی از مصرف کننده های اصلی باطری گوشی است غیر فعال شده و باطری سریع تر شارژ شود. به عنوان مثال اگر 15 دقیقه یا کمتر زمان برای شارژ داشته باشید، بیشترین درصد ممکن را برای شارژ باطری دریافت خواهید کرد.
:: موضوعات مرتبط:
خبر های پر بیننده ,
,
:: برچسبها:
چگونه گوشی تلفن همراه خود را سریع تر شارژ کنیم ,
:: بازدید از این مطلب : 771
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : چهار شنبه 16 ارديبهشت 1394 |
نظرات ()
|
|
نخستین عملیات موفقانه پیوند سر از یک نفر به نفر دگر در شهر جوهانسبرگ، آفریقای جنوبی انجام شد که در آن پزشکان، فردی را که سرطان استخوان داشت، پس از یک عملیات دشوار 19 ساعته سرش را جدا کردند و در یک بدن دیگر پیوند دادند و او زنده ماند و از شر سرطان هم نجات یافت. پال هورنر 36 ساله، 5 سال قبل به مرض سرطان استخوان مبتلا شد و پزشکان هم مرض او را ناقابل علاج گفته بودند، اما او ناامید نشد و تن به این عملیات خطیر و در نوعیت خود نخستین که امکان موفقیت آن تنها چند درصد گفته میشد، داد. یکتن از پزشکان این عملیات، دکتر تام داونی در گفتگو با شبکه سی ان ان، از نتایج موفقانه این عملیات بسیار خشنود بود و گفت: "این بزرگترین دستاورد علمی هست. ما ثابت ساختیم که این عملیات ممکن است. ما حالا قادر شدیم به یک فرد، یک بدن کاملا جدید که درست همانند بدن قبلی او یا هم بهتر از آن بوده باشد، بدهیم. نتایج بعدی این عملیات، راه را برای دستاوردهای بسا شگفت انگیزتر دیگری باز خواهد کرد." این عملیات از سوی پزشکان متخصص در یک عملیات دشوار 19 ساعته، در بیمارستان تدریسی شارلت میکسیسی ژوهانسبرگ انجام شد. این عملیات بتاریخ 10 فبروری انجام شد، اما پزشکان تا بدست آوردن نتایج موفق آن، این خبر را رسانهی نساختند و اکنون که نتایج آن موفق بوده، این خبر شگفت انگیز را با رسانهها شریک ساختند. سرپزشک این عملیات، دکتر مارون دینس از بهبود سریع پال هارنر شگفت زده هست، میگوید: "حالا که ما نتایج این عملیات را بدست آوردیم، یگانه تلاش و هدف ما اینست تا طی دو و نیم سال آینده پال را درین بدن جدید کاملاً صحت یاب و تندرست ببینیم. قبل از عملیات بدن او کاملاً از کار افتاده بود و پزشکان به او تنها یک ماه وقت داده بودند. ما خوشبختانه یک بدن سالم را یافتیم؛ یک جوان 21 ساله که در یک حادثه رانندگی به سکته مغزی مبتلا شده بود. بدنش کاملاً سالم بود، اما مغزش از کار افتاده و ناقابل برگشت بود. ما از والدین او اجازه گرفتیم تا بدن او را به فرد دیگری اهدا نمایند. آنها به شادی ازین پیشنهاد ما استقبال کردند." پزشکان میگوید، پال هارنر 85 درصد بهبود یافته است و اکنون میتواند درین بدن جدید راه برود، بحرفد و همه کارهای را که یک فرد صحتمند انجام میدهد را میتواند به راحتی انجام دهد
:: موضوعات مرتبط:
خبر های پر بیننده ,
,
:: برچسبها:
نخستین عملیات موفقانه پیوند سر از یک نفر به نفر دگر در شهر جوهانسبرگ، آفریقای جنوبی انجام شد ,
:: بازدید از این مطلب : 935
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : چهار شنبه 16 ارديبهشت 1394 |
نظرات ()
|
|
به نام انسانیت اکبرعبدی میگوید: یک روز سر سریال با "حسین پناهی" بودیم. هوا هم خیلی سرد بود. از ماشین پیاده شد بدون کاپشن. گفتم: حسین این جوری اومدی از خونه بیرون؟ نگفتی سرما میخوری؟! کاپشن خوشگلت کو؟ گفت: کاپشن قشنگی بود،نه؟ گفتم: آره! گفت:من هم خیلی دوستش داشتم . ولی سر راه یکی را دیدم که هم دوستش داشت و هم احتیاجش داشت. ولی من فقط دوستش داشتم...
:: موضوعات مرتبط:
خبر های پر بیننده ,
استاتوس های فیس بوکی ,
,
:: برچسبها:
به نام انسانیت اکبرعبدی میگوید ,
:: بازدید از این مطلب : 966
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : چهار شنبه 9 ارديبهشت 1394 |
نظرات ()
|
|
تاریخ انتشار : سه شنبه 8 ارديبهشت 1394 |
نظرات ()
|
|
یه نصیحت از طرف من : همیشه با زبان ساده سخن بگویید چون التزام به معقولیات و انکسار از بدویات در تعتیر آنچه مقتضى ست ممارست به عمل نقض نیست!!!
:: موضوعات مرتبط:
خبر های پر بیننده ,
استاتوس های فیس بوکی ,
,
:: برچسبها:
ه نصیحت از طرف من ,
:: بازدید از این مطلب : 1085
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : سه شنبه 8 ارديبهشت 1394 |
نظرات ()
|
|
تاریخ انتشار : سه شنبه 8 ارديبهشت 1394 |
نظرات ()
|
|
تاریخ انتشار : سه شنبه 8 ارديبهشت 1394 |
نظرات ()
|
|
بابا آب داد.... بابا را ایزوگام کردیم دیگر آب نداد
نهضت سواد آموزی
:: موضوعات مرتبط:
خبر های پر بیننده ,
,
:: برچسبها:
بابا آب داد ,
,
,
,
,
:: بازدید از این مطلب : 892
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : سه شنبه 8 ارديبهشت 1394 |
نظرات ()
|
|
تاریخ انتشار : سه شنبه 8 ارديبهشت 1394 |
نظرات ()
|
|
روزی ﺍﺳﺘﺎﺩ ﺣﺎﻝ ﺩﺭﺱ ﺩﺍﺩﻥ ﻧﺪﺍﺷﺖ ﻭ ﻟﺬﺍ ﻗﺼﺪ ﺍﻣﺘﺤﺎﻥ ﻧﻤﻮﺩ . ﺩﺍﻧﺸﺠﻮﯾﺎﻥ ﻣﻮﻧﺚ ﻓﯽ ﺍﻟﻔﻮﺭ ﮐﺎﻏﺬ ﻭ ﻗﻠﻢ ﻓﺮﺍﻫﻤﯿﺪﻧﺪﯼ ﻭ ﺁﻣﺎﺩﻩ ﮐﻮﯾﯿﺰ ﺷﺪﻧﺪﯼ.. لیکن ﺩﺍﻧﺸﺠﻮﯾﺎﻥ ﺫﮐﻮﺭ ﻫﻤﮕﯽ ﻧﻌﺮﻩ ﺑﺮﺍﻓﺮﺍﺷﺘﻨﺪﯼ ﮐﻪ ﯾﺎ ﺍﺳﺘﺎﺩﺍ ! ﻣﺎ ﺍﺻﻼ ﺩﺭﺱ ﻧﺨﻮﺍﻧﺪﻩ ﺍﯾﻢ ﻭ ﺍﮐﻨﻮﻥ ﻓﺮﻕ ﺩﻧﺪﺍﻥ ﺍﺯ ﮔﻮﺷﺖ ﮐﻮﺑﯿﺪﻩ ﺭﺍ ﻫﻢ ﻧﻤﯽ ﺩﺍﻧﯿﻢ .. ﺍﻣﺘﺤﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻫﻔﺘﻪ ی آتیه ﻣﻮﮐﻮﻝ ﻧﻤﺎ, ﺗﺎ ﻣﺎ ﻧﯿﺰ ﺭﺧﺼﺖ ﺩﺭﺱ ﺧﻮﺍﻧﺪﻥ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﻨﯿﻢ... ﺍﻣﺎ ﺍﺳﺘﺎﺩ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﻣﺼﻤﻢ ﺑﻮﺩﯼ ﻭ ﺍﺻﻼ ﺑﻪ ﺳﺨﻨﺎﻥ ﺩﺍﻧﺸﺠﻮﯾﺎﻥ ﺳﯿﺒﯿﻞ ﮐﻠﻔﺖ ﮐﻼﺱ ﺍﻋﺘﻨﺎ ﻧﻨﻤﻮﺩﻧﺪﯼ ... ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺍﺛﻨﺎ حکیمی ﭼﺎﺭﻩﺍﯼ ﺑﯿﺎﻧﺪﯾﺸﯿﺪ ﻭ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ' ﺩﺳﺖ ﺑﻪ ﺁﺏ " ﺭﺳﺎﻧﺪﯼ ﻭ ﺻﻮﺭﺕ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺩﺭ ﭘﻨﮑﮏ ﻓﺮﻭ ﮐﺮﺩﯼ ﻭ ﺭﮊ ﻟﺐ ﺑﺮ ﻟﺒﺎﻥ ﺧﻮﯾﺶ ﺁﻏﺸﺘﻪ ﻧﻤﻮﺩﯼ ﻭ مانتوی کوتاه ﭘﻮﺷﯿﺪﻧﺪﯼ ﻭ ﺑﻪ ﻧﺰﺩ ﺍﺳﺘﺎﺩ ﺭﻓﺘﯽ ﻭ ﺑﺎ ﺻﺪﺍﯼ ﻧﺎﺯﮎ ﻧﻐﻤﻪ ﺳﺮ ﺩﺍﺩﯼ ﮐﻪ : ﺍُﺍُﺍُﺳﺴﺴﺲ ﺗﺎﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺩﺩﺩﺩ !!!! ﺍﺯﯾﻦ ﻟﺤﻦ ﺷﯿﻮﺍ ﻭ ﺑﺎ ﮐﺮﺷﻤﻪ ﮔﻮﯾﯽ ﺩﻝ ﺍﺳﺘﺎﺩ ﻧﺮﻡ ﮔﺸﺘﻨﺪﯼ ﻭ ﺑﺎ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺗﺎﺭﯾﺦ ﺍﻣﺘﺤﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ۳ ﺳﺎﻝ ﺑﻌﺪ ﻣﻮﮐﻮﻝ ﮐﺮﺩﯼ...--br
:: موضوعات مرتبط:
خبر های پر بیننده ,
,
:: برچسبها:
روزی ﺍﺳﺘﺎﺩ ﺣﺎﻝ ﺩﺭﺱ ﺩﺍﺩﻥ ﻧﺪﺍﺷﺖ ,
:: بازدید از این مطلب : 1028
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : سه شنبه 8 ارديبهشت 1394 |
نظرات ()
|
|
|
|
|