|
|
مرزهای سیاسی یا مرض های انسانی !
داخل گمرک، وقتی کارهای خروجم تمام شد، آخرین مُهر را در گذرنامهام زدند و مأمورِ گمرک گفت: «از آن در برو». این را گفت و اشاره کرد به دری که به طرفِ پاکستان بود. از ساختمان گمرک خارج شدم. ده، بیست متری جلوتر یک دربانی بود و آن طرفش یک دربانی دیگر. این طرف ایران بود و آن طرف پاکستان.
ـ ببخشید! دقیقاً مَرز کجاست؟
ـ همونجاها!
مأمور دربانی با دستش به آن طرفِ در اشاره کرد. رفتم جلو و رسیدم به خودِ مرز. از روی مرز رد شدم و رفتم داخل پاکستان. بعد دوباره برگشتم توی خاک ایران. بازیاَم گرفته بود. یک بارِ دیگر از مرز رد شدم. یعنی دوباره رفتم پاکستان. باور میکنی که مرز فقط یک خط است. نه! حتی خط هم نیست. یک چیز عجیب و غریبی است که این طرفش میشود ایران و آن طرفش میشود پاکستان. یک موجود فرضی که نقشههای جغرافیایی را مجبور به رنگارنگ شدن میکند. آدمها بعضی اوقات به خاطر جابهجا کردن این موجودات فرضی با هم میجنگند، خون همدیگر را میریزند، بچههای هم را میکشند. و دستِ آخر وقتی از جنگ خسته میشوند، یک سیم خاردار روی آن موجودِ فرضی پهن میکنند و مأمورهایشان را اسلحه به دست کنار آن قرار میدهند تا مبادا کسی به این موجود فرضی بیاحترامی کند. بگذارید خیالتان را راحت کنم. من فکر میکنم اولین بار «مرزهای سیاسی» را «مرضهای انسانی» به وجود آوردهاند.
ترسیدم که مأمور دربانی عصبانی شود و چیزی بگوید. میدانید که با مأمورها نمیشود شوخی کرد. چون مأمورند و معذور. این شد که زیاد رویِ مرز نماندم و حرکت کردم. کمی که جلوتر رفتم، به یک تابلوی بزرگ رسیدم: «به پاکستان خوش آمدید»!
:: موضوعات مرتبط:
حکایت ,
,
:: برچسبها:
مرزهای سیاسی یا مرض های انسانی !,جوک مورد داشتیم,جوک جدید,جوک ضد حال,چوک ضد دختر,جوک ضد پسر,پیامک جدید,داستان,جوک کولر,جوک یارانه,حکایت,جوک منحرفی زشت,پیامک عرفانی -SMS mystical,جوک داعش,پیامک استقلالی تاج,پست های عاشقانه,جوک ایرانسل,جوک پسته,جوک حمید معصومی نژاد,جوک شامپو پرژک,اس ام اس,sms,اس ام اس خنده دار,اس ام اس عرفانی ,اس ام اس منحرفی داستان مرد گوژپشت ,joke,داستان وحکایت های شیرین ,
:: بازدید از این مطلب : 657
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : شنبه 28 آذر 1394 |
نظرات ()
|
|
|
|
|